الان ساعت هفت و پنجاه دقیقه ست

زندگیم نمیدونم کی قراره ببینی اینجارو. مینویسم ک بمونه واسه همیشه. 

اینجا نوشتن یه جوری شبیه اینه که مشغول آشپزی باشی و یهو برسم چشماتو ببندم غافلگیرت کنم بگم اومدم بگم دوست دارم

یه وقتایی هم سرت داد بزنم .بگم حق نداری مال من نباشی فهمیدی؟؟؟

الان میخوام بگم 

تو که جان منی

تو که عمر منی

تو که همه دارایی منی

چای بریزم؟ بشینی پیشم . نگات کنم .باز نگات کنم.باز نگات کنم.توهم چشامو بگیری بگی اینجوری نگام نکنمیدونی.اینه " چای" , مزه میده, مزه جون میده , مزه بودن میده , مزه نگاتو میده .

چای اونه ک تو اول شیرینش کنی فرغانی شاعر میگه" لب نگویم که شکر نیست بدان شیرینی"

اگ قافیه اجازه میداد.آخرش اضافه میکردم لب نگویم.که شکر نیست بدان شیرینی بخدااااا

.هرچی جز این اسمش آب داغه ,چای نیست

دوسم داری؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها